
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

جنبش دانشجویی از روزی باخت که پیادهنظام احزاب شد
گفتوگو با حسین شمسیان پیرامون علل افول جریانهای دانشجویی
در بازخوانی تاریخ انقلاب اسلامی ایران، یکی از جریانهای پررنگ و تأثیرگذار که در همه عرصهها حضور فعالی داشته، تشکلها و جنبش دانشجویی بوده است. این استوانه سیاسی قدرتمند که از دل خود چهرههای شاخصی را به جامعه سیاسی کشور ارائه کرده، در سالهای اخیر با افت شدیدی مواجه شده است. این چنین به نظر میرسد که موتور پویا و توانمند تشکلهای دانشجویی که از دل آن چهرههای بسیار شاخصی بیرون میآمدند، چنان سرد شده که بسختی میتواند اعلام وجود کند چه برسد به اینکه بخواهد در آینده سیاسی و جریانسازی فکری جامعه نقشآفرین باشد. به مناسبت 16 آذر و روز دانشجو برای تحلیل و ریشهیابی و همچنین یافتن راهکارهای نجات از این آفت انقلاب، با حسین شمسیان استاد دانشگاه و مدیرکل پیشین حقوقی وزارت علوم و فناوری گفتوگویی داشتیم که میخوانید.
نویسنده : رضا حجازیفر
باتوجه به اوج جریانهای دانشجویی در پیش از انقلاب کمی از وضعیت و شرایط حاکم بر این تشکلها در آن دوران بگویید.
جریان دانشجویی فارغ از گرایشهای اعتقادی و سیاسی، قبل از انقلاب، یکی از موتورهای پیشران مبارزه با رژیم طاغوت پهلوی بود. این حرکت شامل مبارزات و فعالیتهای سیاسی و همچنین مبارزات نظامی بود. یعنی ما شاهد ورود دانشجویان به کادرهای جنگنده و جنبشهای مسلحانه بودیم. ولی خب نوع اصلی مبارزات و فعالیتهای دانشجویی به قرارگیری در جریان مبارزات سیاسی برمیگردد. چهرههای بسیار شاخص و خوشنامی هم در این عرصه داشتهایم از جمله شهید بزرگوار دیالمه که یک چهره بسیار مؤثر و فعال دانشجویی بود و یکتنه در کل مجموعه دانشگاه تهران تأثیرگذاری میکرد. افراد فعال و اثرگذار دیگری هم بودند که مهمترین گروههای آنها بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ به دانشجویان پیرو خط امام معروف شدند. این گروهها شامل دانشجویانی از دانشگاههای پلیتکنیک یا امیرکبیر امروز، شریف، علموصنعت و تهران بودند. خب این دانشجویان کسانی بودند که قبل از انقلاب یعنی در دوره پهلوی دوم دانشجو بودند و در خلال فعالیتهای سیاسی که از دوره دانشجویی آغاز کرده بودند، همدیگر را شناخته و با هم هماهنگ شده بودند. خب این فعالیتها که بین دانشگاهی و بهصورت گسترده شکل گرفته بود، با پیروزی انقلاب و قرارگیری این دانشجویان فعال در سمتهای مختلف، ادامه پیدا کرد تا نقطهای که همه دانشجویان پیرو خط امام به این نتیجه رسیدند که باید لانه جاسوسی آمریکا را فتح کنند و واقعه ۱۳ آبان رخ داد. لذا در مجموع باید گفت که این افراد، فعالان دانشجویی قبل از انقلاب اسلامی ایران بودند.
اما این شور و نشاط تشکلهای دانشجویی امروزه افت کرده و دیگر همچون گذشته جریانهای سیاسی و احزاب را به دنبال خود نمیکشند، بلکه دنبالهرو این جریانها شدهاند. چگونه این دگردیسی در تشکلهای دانشجویی اتفاق افتاده است؟
بله این یک واقعیت تلخ است. اما اجازه بدهید درباره بازه زمانی این آسیب کمی بیان شما را اصلاح کنم. ما تا سالها پس از انقلاب اسلامی، یعنی تا حدود نیمه دهه ۷۰ شمسی، جریان دانشجویی را همچنان پیشران و جریانساز میدیدیم. اما از نیمه دهه ۷۰ به بعد، متأسفانه جریان دانشجویی تبدیل به پیادهنظام برخی احزاب و جریانهای سیاسی برای فعالیت در کف خیابان و انجام اقدامات اجتماعی برای کسب رأی شد. لذا این زمانبندی دقیقتر است. اما پاسخ سؤال این است که در واقع اولین و مهمترین عامل این است که در دوران پیشران بودن جریان دانشجویی، بدنه فعال این تشکلها و دانشجویانی که در این مجموعهها فعالیت میکردند بسیار دقیق و عمیق بودند. بطوری که اکثر قریب به اتفاق این افراد فارغ از نگاه دینی و سیاسی، یک نگاه اعتقادی، اجتماعی و سیاسی عمیق و در نتیجه قدرت تحلیل بالایی داشتند. یعنی اگر دانشجویی با محور انقلابی عمل میکرد و معروف به حزباللهی بود، باور و نگاه اعتقادی او به اندازه نگاه سیاسیاش عمیق و تحلیلی بود و تلاش راسخی برای حفظ استقلال خود و تلاش برای رسیدن به قدرت به هر قیمتی واقعاً در آنها وجود نداشت. اما متأسفانه از نیمه دهه ۷۰ ما همچنان پوسته جریان دانشجویی را پرهیاهو و فعال میبینیم اما از عمق در این فعالیتها خبری نیست. بطوری که ما با دانشجویانی طرف هستیم که فعالان سیاسی و چهرههای اثرگذار معاصر خود را نمیشناسد. اگر از یک لایه ظاهری اولیه بگذریم، واقعاً شناختی از عمق و اشخاص لایه بعد ندارد و روحیه و توان فکری و جریانسازی را ندارد. مسئله مهم دیگر هم این بود که در ابتدای انقلاب و در آغاز جنگ تحمیلی روحیه جهاد و مبارزه و شهادتطلبی و تلاش برای حاکمیت مبانی اسلامی بسیار در بین جوانان حاکم و پرشور بود و کمتر کسی به مطامع دنیوی و کسب قدرت به هر قیمتی فکر میکرد. ولی کمکم طبع کسب قدرت وارد خوی خیلیها از جمله جنبش دانشجویی شد و خب احزاب سیاسی هم که کاسبکاری را بلد بودند، متوجه شدند که از این نیروی جوانی و شور حاضر در دانشجویان میشود با معاملههای کوچکی استفاده کرد. در نتیجه این جریانهای فاسد به سمت جوانهای بااخلاص و بانشاط رفتند و با حربههای سادهای انرژی این جوانان را خریدند و به فرمان خود درآوردند. به نظر من این دو مؤلفه مهم برای خلل در جریان دانشجویی است.
اصولاً امروزه دانشجویان هم کمتر میلی به فعالیت در تشکلهای سیاسی درون دانشگاهها دارند. این نگاه دانشجویان چرا بهوجود آمده است؟
این هم متأسفانه یک حقیقت تلخ است. به اعتقاد من این خروجی و نتیجه رویداد اول است. یعنی جریان دانشجویی وقتی مستقل بود از برد و باخت و نتایج ظاهری واهمهای نداشت و معتقد بود من تکلیف خود را انجام میدهم. اما از وقتی این تشکلها با جریانهای سیاسی آلوده شدند، وقتی انتخاباتی شکل میگرفت، دانشجوهای فعال در کف جامعه و دانشگاه میدیدند که تمام انرژی خود را گذاشته و دویدهاند تا فلان فعال دانشجویی مشاور فلان وزیر یا رئیسجمهور شود. خب این باعث میشد دانشجویان احساس غبن و شکست کنند. در نتیجۀ این نگاه معاملهگرانه، نگاه منفی در دانشجویان شکل گرفت که ما ابزار هستیم. این سرخوردگی شدیدی ایجاد کرد.
یک مسئله دیگر این است که وقتی جنبش دانشجویی استقلال خود را از دست داد، میزان تأثیرگذاریش در عرصه سیاسی هم کم شد و احساس کرد بود و نبودش تأثیری ندارد. این فکر که نیروها و جریانهای بزرگ سیاسی هستند که بسیار اثرگذارند و اینها در حدی نیستند که بتوانند کاندیدایی برای یک پست خاص معرفی کنند. البته تغییرات نسلی را هم نمیتوان نادیده گرفت که چه مقدار در تغییر فکر و رویه دانشجویان میتواند مؤثر باشد. لذا جمع این موارد، کار را به این نقطه رسانده که تشکلهای دانشجویی و وضعیت آنها به آن رسیده است.
در آستانه گام دوم انقلاب و فشار جریانهای ثروتاندوز برای انحراف انقلاب از مسیر خود، تشکلها و جنبش دانشجویی چگونه میتوانند رسالت خود را در حفظ آرمانها ایفا کنند؟
به نظر من هیچ راهی جز بازگشت به نقطه آغازین و شروع وجود ندارد. اگر ما روزی جریانهای دانشجویی قدرتمند در دانشگاه داشتیم، باید ببینیم و بررسی کنیم که آن تشکلها چه مؤلفههایی داشتند و آنها را در خود تقویت کنیم. یک از مؤلفهها عمیقبودن است، باید در جریانهای دانشجویی عمق ایجاد کنیم چراکه جریانهای سطحی و کف روی آب فایدهبخش و مثمر ثمر نیستند. یک مؤلفه مهم دیگر وابسته نبودن به قدرت و همچنین دنبال قدرت نبودن بود که این حالت بسیار به تأثیرگذاری و آزادی عمل جریانهای دانشجویی کمک میکند. یک مسئله دیگر که در جریانهای دانشجویی قدرتمند گذشته وجود داشت، ریزبینی و فهم دقیق مسائل بود. متأسفانه امروزه در اثر فقدان عمق و درک موشکافانه، دانشجو نمیتواند تحلیل درستی از مسائل داشته باشد و موضوع روز کشور خود را تشخیص دهد. لذا راه احیای مجدد آن جریان باشکوه و باعظمت، بازگشت به مبانی آن مسیر است و در غیر این صورت، نتیجهای جز تکرار این وضعیت و غلتیدن از دامن این جریان سیاسی به آن جریان سیاسی، بهدست نمیآید.
رهبر انقلاب در تعبیری میفرمایند: دانشجویان حتی اگر اشتباه کنند، باید در سیاست دخالت کنند. کمی درباره این جمله توضیح دهید.
باید گفت واقعاً این جمله کامل و بسیار گویا و روشنگرانه است. این جمله حکیمانه و منطقی رهبر انقلاب بیان میدارد که دانشجو جوان است و در حال مشق یک تکلیف تازه و وجه نو از زندگی خود است. خب اگر کسی بگوید که دانشجو اگر در املانوشتههای خود اشتباه کرد نباید به او خرده گرفت، حرف غلطی است؛ چراکه دانشجو نگارش صحیح را باید سالها قبل میآموخته، اما حالا که دانشجو در حال تجربه وضعیت و رسالتی نوین است باید این را در نظر بگیریم که در صورت خطا در آغاز راه نباید به او خرده بگیریم و او را به طور کل از ادامه مسیر مشارکت در سیاست منع کنیم. نکته مهم دیگر در این باره این است که همه کسانی که امروزه در عرصههای سیاسی فعالند و در مسندهای مهم تصمیمگیری قرار دارند، با همین روش تجربی و شروع از کف جامعه و دانشگاه شروع کردند. شما از بزرگترین فرماندهان دوران دفاع مقدس بگیرید تا مدیرانی که امروز کرسیهای مهم قدرت را در دست دارند. اگر دانشجویی بخواهد این مسیر را شروع کند، نیازی نیست که از یک آکادمی خاص شروع کند، بلکه راه، همین راه است و در همه دنیا هم ساری و رایج است. دانشجو باید مشق کند و شروع به فعالیت کند و با این شروع جریانی نو و خون تازهای به رگهای سیاست کشور وارد کند.
جریان دانشجویی فارغ از گرایشهای اعتقادی و سیاسی، قبل از انقلاب، یکی از موتورهای پیشران مبارزه با رژیم طاغوت پهلوی بود. این حرکت شامل مبارزات و فعالیتهای سیاسی و همچنین مبارزات نظامی بود. یعنی ما شاهد ورود دانشجویان به کادرهای جنگنده و جنبشهای مسلحانه بودیم. ولی خب نوع اصلی مبارزات و فعالیتهای دانشجویی به قرارگیری در جریان مبارزات سیاسی برمیگردد. چهرههای بسیار شاخص و خوشنامی هم در این عرصه داشتهایم از جمله شهید بزرگوار دیالمه که یک چهره بسیار مؤثر و فعال دانشجویی بود و یکتنه در کل مجموعه دانشگاه تهران تأثیرگذاری میکرد. افراد فعال و اثرگذار دیگری هم بودند که مهمترین گروههای آنها بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ به دانشجویان پیرو خط امام معروف شدند. این گروهها شامل دانشجویانی از دانشگاههای پلیتکنیک یا امیرکبیر امروز، شریف، علموصنعت و تهران بودند. خب این دانشجویان کسانی بودند که قبل از انقلاب یعنی در دوره پهلوی دوم دانشجو بودند و در خلال فعالیتهای سیاسی که از دوره دانشجویی آغاز کرده بودند، همدیگر را شناخته و با هم هماهنگ شده بودند. خب این فعالیتها که بین دانشگاهی و بهصورت گسترده شکل گرفته بود، با پیروزی انقلاب و قرارگیری این دانشجویان فعال در سمتهای مختلف، ادامه پیدا کرد تا نقطهای که همه دانشجویان پیرو خط امام به این نتیجه رسیدند که باید لانه جاسوسی آمریکا را فتح کنند و واقعه ۱۳ آبان رخ داد. لذا در مجموع باید گفت که این افراد، فعالان دانشجویی قبل از انقلاب اسلامی ایران بودند.
اما این شور و نشاط تشکلهای دانشجویی امروزه افت کرده و دیگر همچون گذشته جریانهای سیاسی و احزاب را به دنبال خود نمیکشند، بلکه دنبالهرو این جریانها شدهاند. چگونه این دگردیسی در تشکلهای دانشجویی اتفاق افتاده است؟
بله این یک واقعیت تلخ است. اما اجازه بدهید درباره بازه زمانی این آسیب کمی بیان شما را اصلاح کنم. ما تا سالها پس از انقلاب اسلامی، یعنی تا حدود نیمه دهه ۷۰ شمسی، جریان دانشجویی را همچنان پیشران و جریانساز میدیدیم. اما از نیمه دهه ۷۰ به بعد، متأسفانه جریان دانشجویی تبدیل به پیادهنظام برخی احزاب و جریانهای سیاسی برای فعالیت در کف خیابان و انجام اقدامات اجتماعی برای کسب رأی شد. لذا این زمانبندی دقیقتر است. اما پاسخ سؤال این است که در واقع اولین و مهمترین عامل این است که در دوران پیشران بودن جریان دانشجویی، بدنه فعال این تشکلها و دانشجویانی که در این مجموعهها فعالیت میکردند بسیار دقیق و عمیق بودند. بطوری که اکثر قریب به اتفاق این افراد فارغ از نگاه دینی و سیاسی، یک نگاه اعتقادی، اجتماعی و سیاسی عمیق و در نتیجه قدرت تحلیل بالایی داشتند. یعنی اگر دانشجویی با محور انقلابی عمل میکرد و معروف به حزباللهی بود، باور و نگاه اعتقادی او به اندازه نگاه سیاسیاش عمیق و تحلیلی بود و تلاش راسخی برای حفظ استقلال خود و تلاش برای رسیدن به قدرت به هر قیمتی واقعاً در آنها وجود نداشت. اما متأسفانه از نیمه دهه ۷۰ ما همچنان پوسته جریان دانشجویی را پرهیاهو و فعال میبینیم اما از عمق در این فعالیتها خبری نیست. بطوری که ما با دانشجویانی طرف هستیم که فعالان سیاسی و چهرههای اثرگذار معاصر خود را نمیشناسد. اگر از یک لایه ظاهری اولیه بگذریم، واقعاً شناختی از عمق و اشخاص لایه بعد ندارد و روحیه و توان فکری و جریانسازی را ندارد. مسئله مهم دیگر هم این بود که در ابتدای انقلاب و در آغاز جنگ تحمیلی روحیه جهاد و مبارزه و شهادتطلبی و تلاش برای حاکمیت مبانی اسلامی بسیار در بین جوانان حاکم و پرشور بود و کمتر کسی به مطامع دنیوی و کسب قدرت به هر قیمتی فکر میکرد. ولی کمکم طبع کسب قدرت وارد خوی خیلیها از جمله جنبش دانشجویی شد و خب احزاب سیاسی هم که کاسبکاری را بلد بودند، متوجه شدند که از این نیروی جوانی و شور حاضر در دانشجویان میشود با معاملههای کوچکی استفاده کرد. در نتیجه این جریانهای فاسد به سمت جوانهای بااخلاص و بانشاط رفتند و با حربههای سادهای انرژی این جوانان را خریدند و به فرمان خود درآوردند. به نظر من این دو مؤلفه مهم برای خلل در جریان دانشجویی است.
اصولاً امروزه دانشجویان هم کمتر میلی به فعالیت در تشکلهای سیاسی درون دانشگاهها دارند. این نگاه دانشجویان چرا بهوجود آمده است؟
این هم متأسفانه یک حقیقت تلخ است. به اعتقاد من این خروجی و نتیجه رویداد اول است. یعنی جریان دانشجویی وقتی مستقل بود از برد و باخت و نتایج ظاهری واهمهای نداشت و معتقد بود من تکلیف خود را انجام میدهم. اما از وقتی این تشکلها با جریانهای سیاسی آلوده شدند، وقتی انتخاباتی شکل میگرفت، دانشجوهای فعال در کف جامعه و دانشگاه میدیدند که تمام انرژی خود را گذاشته و دویدهاند تا فلان فعال دانشجویی مشاور فلان وزیر یا رئیسجمهور شود. خب این باعث میشد دانشجویان احساس غبن و شکست کنند. در نتیجۀ این نگاه معاملهگرانه، نگاه منفی در دانشجویان شکل گرفت که ما ابزار هستیم. این سرخوردگی شدیدی ایجاد کرد.
یک مسئله دیگر این است که وقتی جنبش دانشجویی استقلال خود را از دست داد، میزان تأثیرگذاریش در عرصه سیاسی هم کم شد و احساس کرد بود و نبودش تأثیری ندارد. این فکر که نیروها و جریانهای بزرگ سیاسی هستند که بسیار اثرگذارند و اینها در حدی نیستند که بتوانند کاندیدایی برای یک پست خاص معرفی کنند. البته تغییرات نسلی را هم نمیتوان نادیده گرفت که چه مقدار در تغییر فکر و رویه دانشجویان میتواند مؤثر باشد. لذا جمع این موارد، کار را به این نقطه رسانده که تشکلهای دانشجویی و وضعیت آنها به آن رسیده است.
در آستانه گام دوم انقلاب و فشار جریانهای ثروتاندوز برای انحراف انقلاب از مسیر خود، تشکلها و جنبش دانشجویی چگونه میتوانند رسالت خود را در حفظ آرمانها ایفا کنند؟
به نظر من هیچ راهی جز بازگشت به نقطه آغازین و شروع وجود ندارد. اگر ما روزی جریانهای دانشجویی قدرتمند در دانشگاه داشتیم، باید ببینیم و بررسی کنیم که آن تشکلها چه مؤلفههایی داشتند و آنها را در خود تقویت کنیم. یک از مؤلفهها عمیقبودن است، باید در جریانهای دانشجویی عمق ایجاد کنیم چراکه جریانهای سطحی و کف روی آب فایدهبخش و مثمر ثمر نیستند. یک مؤلفه مهم دیگر وابسته نبودن به قدرت و همچنین دنبال قدرت نبودن بود که این حالت بسیار به تأثیرگذاری و آزادی عمل جریانهای دانشجویی کمک میکند. یک مسئله دیگر که در جریانهای دانشجویی قدرتمند گذشته وجود داشت، ریزبینی و فهم دقیق مسائل بود. متأسفانه امروزه در اثر فقدان عمق و درک موشکافانه، دانشجو نمیتواند تحلیل درستی از مسائل داشته باشد و موضوع روز کشور خود را تشخیص دهد. لذا راه احیای مجدد آن جریان باشکوه و باعظمت، بازگشت به مبانی آن مسیر است و در غیر این صورت، نتیجهای جز تکرار این وضعیت و غلتیدن از دامن این جریان سیاسی به آن جریان سیاسی، بهدست نمیآید.
رهبر انقلاب در تعبیری میفرمایند: دانشجویان حتی اگر اشتباه کنند، باید در سیاست دخالت کنند. کمی درباره این جمله توضیح دهید.
باید گفت واقعاً این جمله کامل و بسیار گویا و روشنگرانه است. این جمله حکیمانه و منطقی رهبر انقلاب بیان میدارد که دانشجو جوان است و در حال مشق یک تکلیف تازه و وجه نو از زندگی خود است. خب اگر کسی بگوید که دانشجو اگر در املانوشتههای خود اشتباه کرد نباید به او خرده گرفت، حرف غلطی است؛ چراکه دانشجو نگارش صحیح را باید سالها قبل میآموخته، اما حالا که دانشجو در حال تجربه وضعیت و رسالتی نوین است باید این را در نظر بگیریم که در صورت خطا در آغاز راه نباید به او خرده بگیریم و او را به طور کل از ادامه مسیر مشارکت در سیاست منع کنیم. نکته مهم دیگر در این باره این است که همه کسانی که امروزه در عرصههای سیاسی فعالند و در مسندهای مهم تصمیمگیری قرار دارند، با همین روش تجربی و شروع از کف جامعه و دانشگاه شروع کردند. شما از بزرگترین فرماندهان دوران دفاع مقدس بگیرید تا مدیرانی که امروز کرسیهای مهم قدرت را در دست دارند. اگر دانشجویی بخواهد این مسیر را شروع کند، نیازی نیست که از یک آکادمی خاص شروع کند، بلکه راه، همین راه است و در همه دنیا هم ساری و رایج است. دانشجو باید مشق کند و شروع به فعالیت کند و با این شروع جریانی نو و خون تازهای به رگهای سیاست کشور وارد کند.

تعداد بازدید : 3
جنبش دانشجویی از روزی باخت که پیادهنظام احزاب شد
گفتوگو با حسین شمسیان پیرامون علل افول جریانهای دانشجویی
در بازخوانی تاریخ انقلاب اسلامی ایران، یکی از جریانهای پررنگ و تأثیرگذار که در همه عرصهها حضور فعالی داشته، تشکلها و جنبش دانشجویی بوده است. این استوانه سیاسی قدرتمند که از دل خود چهرههای شاخصی را به جامعه سیاسی کشور ارائه کرده، در سالهای اخیر با افت شدیدی مواجه شده است. این چنین به نظر میرسد که موتور پویا و توانمند تشکلهای دانشجویی که از دل آن چهرههای بسیار شاخصی بیرون میآمدند، چنان سرد شده که بسختی میتواند اعلام وجود کند چه برسد به اینکه بخواهد در آینده سیاسی و جریانسازی فکری جامعه نقشآفرین باشد. به مناسبت 16 آذر و روز دانشجو برای تحلیل و ریشهیابی و همچنین یافتن راهکارهای نجات از این آفت انقلاب، با حسین شمسیان استاد دانشگاه و مدیرکل پیشین حقوقی وزارت علوم و فناوری گفتوگویی داشتیم که میخوانید.
نویسنده : رضا حجازیفر
باتوجه به اوج جریانهای دانشجویی در پیش از انقلاب کمی از وضعیت و شرایط حاکم بر این تشکلها در آن دوران بگویید.
جریان دانشجویی فارغ از گرایشهای اعتقادی و سیاسی، قبل از انقلاب، یکی از موتورهای پیشران مبارزه با رژیم طاغوت پهلوی بود. این حرکت شامل مبارزات و فعالیتهای سیاسی و همچنین مبارزات نظامی بود. یعنی ما شاهد ورود دانشجویان به کادرهای جنگنده و جنبشهای مسلحانه بودیم. ولی خب نوع اصلی مبارزات و فعالیتهای دانشجویی به قرارگیری در جریان مبارزات سیاسی برمیگردد. چهرههای بسیار شاخص و خوشنامی هم در این عرصه داشتهایم از جمله شهید بزرگوار دیالمه که یک چهره بسیار مؤثر و فعال دانشجویی بود و یکتنه در کل مجموعه دانشگاه تهران تأثیرگذاری میکرد. افراد فعال و اثرگذار دیگری هم بودند که مهمترین گروههای آنها بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ به دانشجویان پیرو خط امام معروف شدند. این گروهها شامل دانشجویانی از دانشگاههای پلیتکنیک یا امیرکبیر امروز، شریف، علموصنعت و تهران بودند. خب این دانشجویان کسانی بودند که قبل از انقلاب یعنی در دوره پهلوی دوم دانشجو بودند و در خلال فعالیتهای سیاسی که از دوره دانشجویی آغاز کرده بودند، همدیگر را شناخته و با هم هماهنگ شده بودند. خب این فعالیتها که بین دانشگاهی و بهصورت گسترده شکل گرفته بود، با پیروزی انقلاب و قرارگیری این دانشجویان فعال در سمتهای مختلف، ادامه پیدا کرد تا نقطهای که همه دانشجویان پیرو خط امام به این نتیجه رسیدند که باید لانه جاسوسی آمریکا را فتح کنند و واقعه ۱۳ آبان رخ داد. لذا در مجموع باید گفت که این افراد، فعالان دانشجویی قبل از انقلاب اسلامی ایران بودند.
اما این شور و نشاط تشکلهای دانشجویی امروزه افت کرده و دیگر همچون گذشته جریانهای سیاسی و احزاب را به دنبال خود نمیکشند، بلکه دنبالهرو این جریانها شدهاند. چگونه این دگردیسی در تشکلهای دانشجویی اتفاق افتاده است؟
بله این یک واقعیت تلخ است. اما اجازه بدهید درباره بازه زمانی این آسیب کمی بیان شما را اصلاح کنم. ما تا سالها پس از انقلاب اسلامی، یعنی تا حدود نیمه دهه ۷۰ شمسی، جریان دانشجویی را همچنان پیشران و جریانساز میدیدیم. اما از نیمه دهه ۷۰ به بعد، متأسفانه جریان دانشجویی تبدیل به پیادهنظام برخی احزاب و جریانهای سیاسی برای فعالیت در کف خیابان و انجام اقدامات اجتماعی برای کسب رأی شد. لذا این زمانبندی دقیقتر است. اما پاسخ سؤال این است که در واقع اولین و مهمترین عامل این است که در دوران پیشران بودن جریان دانشجویی، بدنه فعال این تشکلها و دانشجویانی که در این مجموعهها فعالیت میکردند بسیار دقیق و عمیق بودند. بطوری که اکثر قریب به اتفاق این افراد فارغ از نگاه دینی و سیاسی، یک نگاه اعتقادی، اجتماعی و سیاسی عمیق و در نتیجه قدرت تحلیل بالایی داشتند. یعنی اگر دانشجویی با محور انقلابی عمل میکرد و معروف به حزباللهی بود، باور و نگاه اعتقادی او به اندازه نگاه سیاسیاش عمیق و تحلیلی بود و تلاش راسخی برای حفظ استقلال خود و تلاش برای رسیدن به قدرت به هر قیمتی واقعاً در آنها وجود نداشت. اما متأسفانه از نیمه دهه ۷۰ ما همچنان پوسته جریان دانشجویی را پرهیاهو و فعال میبینیم اما از عمق در این فعالیتها خبری نیست. بطوری که ما با دانشجویانی طرف هستیم که فعالان سیاسی و چهرههای اثرگذار معاصر خود را نمیشناسد. اگر از یک لایه ظاهری اولیه بگذریم، واقعاً شناختی از عمق و اشخاص لایه بعد ندارد و روحیه و توان فکری و جریانسازی را ندارد. مسئله مهم دیگر هم این بود که در ابتدای انقلاب و در آغاز جنگ تحمیلی روحیه جهاد و مبارزه و شهادتطلبی و تلاش برای حاکمیت مبانی اسلامی بسیار در بین جوانان حاکم و پرشور بود و کمتر کسی به مطامع دنیوی و کسب قدرت به هر قیمتی فکر میکرد. ولی کمکم طبع کسب قدرت وارد خوی خیلیها از جمله جنبش دانشجویی شد و خب احزاب سیاسی هم که کاسبکاری را بلد بودند، متوجه شدند که از این نیروی جوانی و شور حاضر در دانشجویان میشود با معاملههای کوچکی استفاده کرد. در نتیجه این جریانهای فاسد به سمت جوانهای بااخلاص و بانشاط رفتند و با حربههای سادهای انرژی این جوانان را خریدند و به فرمان خود درآوردند. به نظر من این دو مؤلفه مهم برای خلل در جریان دانشجویی است.
اصولاً امروزه دانشجویان هم کمتر میلی به فعالیت در تشکلهای سیاسی درون دانشگاهها دارند. این نگاه دانشجویان چرا بهوجود آمده است؟
این هم متأسفانه یک حقیقت تلخ است. به اعتقاد من این خروجی و نتیجه رویداد اول است. یعنی جریان دانشجویی وقتی مستقل بود از برد و باخت و نتایج ظاهری واهمهای نداشت و معتقد بود من تکلیف خود را انجام میدهم. اما از وقتی این تشکلها با جریانهای سیاسی آلوده شدند، وقتی انتخاباتی شکل میگرفت، دانشجوهای فعال در کف جامعه و دانشگاه میدیدند که تمام انرژی خود را گذاشته و دویدهاند تا فلان فعال دانشجویی مشاور فلان وزیر یا رئیسجمهور شود. خب این باعث میشد دانشجویان احساس غبن و شکست کنند. در نتیجۀ این نگاه معاملهگرانه، نگاه منفی در دانشجویان شکل گرفت که ما ابزار هستیم. این سرخوردگی شدیدی ایجاد کرد.
یک مسئله دیگر این است که وقتی جنبش دانشجویی استقلال خود را از دست داد، میزان تأثیرگذاریش در عرصه سیاسی هم کم شد و احساس کرد بود و نبودش تأثیری ندارد. این فکر که نیروها و جریانهای بزرگ سیاسی هستند که بسیار اثرگذارند و اینها در حدی نیستند که بتوانند کاندیدایی برای یک پست خاص معرفی کنند. البته تغییرات نسلی را هم نمیتوان نادیده گرفت که چه مقدار در تغییر فکر و رویه دانشجویان میتواند مؤثر باشد. لذا جمع این موارد، کار را به این نقطه رسانده که تشکلهای دانشجویی و وضعیت آنها به آن رسیده است.
در آستانه گام دوم انقلاب و فشار جریانهای ثروتاندوز برای انحراف انقلاب از مسیر خود، تشکلها و جنبش دانشجویی چگونه میتوانند رسالت خود را در حفظ آرمانها ایفا کنند؟
به نظر من هیچ راهی جز بازگشت به نقطه آغازین و شروع وجود ندارد. اگر ما روزی جریانهای دانشجویی قدرتمند در دانشگاه داشتیم، باید ببینیم و بررسی کنیم که آن تشکلها چه مؤلفههایی داشتند و آنها را در خود تقویت کنیم. یک از مؤلفهها عمیقبودن است، باید در جریانهای دانشجویی عمق ایجاد کنیم چراکه جریانهای سطحی و کف روی آب فایدهبخش و مثمر ثمر نیستند. یک مؤلفه مهم دیگر وابسته نبودن به قدرت و همچنین دنبال قدرت نبودن بود که این حالت بسیار به تأثیرگذاری و آزادی عمل جریانهای دانشجویی کمک میکند. یک مسئله دیگر که در جریانهای دانشجویی قدرتمند گذشته وجود داشت، ریزبینی و فهم دقیق مسائل بود. متأسفانه امروزه در اثر فقدان عمق و درک موشکافانه، دانشجو نمیتواند تحلیل درستی از مسائل داشته باشد و موضوع روز کشور خود را تشخیص دهد. لذا راه احیای مجدد آن جریان باشکوه و باعظمت، بازگشت به مبانی آن مسیر است و در غیر این صورت، نتیجهای جز تکرار این وضعیت و غلتیدن از دامن این جریان سیاسی به آن جریان سیاسی، بهدست نمیآید.
رهبر انقلاب در تعبیری میفرمایند: دانشجویان حتی اگر اشتباه کنند، باید در سیاست دخالت کنند. کمی درباره این جمله توضیح دهید.
باید گفت واقعاً این جمله کامل و بسیار گویا و روشنگرانه است. این جمله حکیمانه و منطقی رهبر انقلاب بیان میدارد که دانشجو جوان است و در حال مشق یک تکلیف تازه و وجه نو از زندگی خود است. خب اگر کسی بگوید که دانشجو اگر در املانوشتههای خود اشتباه کرد نباید به او خرده گرفت، حرف غلطی است؛ چراکه دانشجو نگارش صحیح را باید سالها قبل میآموخته، اما حالا که دانشجو در حال تجربه وضعیت و رسالتی نوین است باید این را در نظر بگیریم که در صورت خطا در آغاز راه نباید به او خرده بگیریم و او را به طور کل از ادامه مسیر مشارکت در سیاست منع کنیم. نکته مهم دیگر در این باره این است که همه کسانی که امروزه در عرصههای سیاسی فعالند و در مسندهای مهم تصمیمگیری قرار دارند، با همین روش تجربی و شروع از کف جامعه و دانشگاه شروع کردند. شما از بزرگترین فرماندهان دوران دفاع مقدس بگیرید تا مدیرانی که امروز کرسیهای مهم قدرت را در دست دارند. اگر دانشجویی بخواهد این مسیر را شروع کند، نیازی نیست که از یک آکادمی خاص شروع کند، بلکه راه، همین راه است و در همه دنیا هم ساری و رایج است. دانشجو باید مشق کند و شروع به فعالیت کند و با این شروع جریانی نو و خون تازهای به رگهای سیاست کشور وارد کند.
جریان دانشجویی فارغ از گرایشهای اعتقادی و سیاسی، قبل از انقلاب، یکی از موتورهای پیشران مبارزه با رژیم طاغوت پهلوی بود. این حرکت شامل مبارزات و فعالیتهای سیاسی و همچنین مبارزات نظامی بود. یعنی ما شاهد ورود دانشجویان به کادرهای جنگنده و جنبشهای مسلحانه بودیم. ولی خب نوع اصلی مبارزات و فعالیتهای دانشجویی به قرارگیری در جریان مبارزات سیاسی برمیگردد. چهرههای بسیار شاخص و خوشنامی هم در این عرصه داشتهایم از جمله شهید بزرگوار دیالمه که یک چهره بسیار مؤثر و فعال دانشجویی بود و یکتنه در کل مجموعه دانشگاه تهران تأثیرگذاری میکرد. افراد فعال و اثرگذار دیگری هم بودند که مهمترین گروههای آنها بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ به دانشجویان پیرو خط امام معروف شدند. این گروهها شامل دانشجویانی از دانشگاههای پلیتکنیک یا امیرکبیر امروز، شریف، علموصنعت و تهران بودند. خب این دانشجویان کسانی بودند که قبل از انقلاب یعنی در دوره پهلوی دوم دانشجو بودند و در خلال فعالیتهای سیاسی که از دوره دانشجویی آغاز کرده بودند، همدیگر را شناخته و با هم هماهنگ شده بودند. خب این فعالیتها که بین دانشگاهی و بهصورت گسترده شکل گرفته بود، با پیروزی انقلاب و قرارگیری این دانشجویان فعال در سمتهای مختلف، ادامه پیدا کرد تا نقطهای که همه دانشجویان پیرو خط امام به این نتیجه رسیدند که باید لانه جاسوسی آمریکا را فتح کنند و واقعه ۱۳ آبان رخ داد. لذا در مجموع باید گفت که این افراد، فعالان دانشجویی قبل از انقلاب اسلامی ایران بودند.
اما این شور و نشاط تشکلهای دانشجویی امروزه افت کرده و دیگر همچون گذشته جریانهای سیاسی و احزاب را به دنبال خود نمیکشند، بلکه دنبالهرو این جریانها شدهاند. چگونه این دگردیسی در تشکلهای دانشجویی اتفاق افتاده است؟
بله این یک واقعیت تلخ است. اما اجازه بدهید درباره بازه زمانی این آسیب کمی بیان شما را اصلاح کنم. ما تا سالها پس از انقلاب اسلامی، یعنی تا حدود نیمه دهه ۷۰ شمسی، جریان دانشجویی را همچنان پیشران و جریانساز میدیدیم. اما از نیمه دهه ۷۰ به بعد، متأسفانه جریان دانشجویی تبدیل به پیادهنظام برخی احزاب و جریانهای سیاسی برای فعالیت در کف خیابان و انجام اقدامات اجتماعی برای کسب رأی شد. لذا این زمانبندی دقیقتر است. اما پاسخ سؤال این است که در واقع اولین و مهمترین عامل این است که در دوران پیشران بودن جریان دانشجویی، بدنه فعال این تشکلها و دانشجویانی که در این مجموعهها فعالیت میکردند بسیار دقیق و عمیق بودند. بطوری که اکثر قریب به اتفاق این افراد فارغ از نگاه دینی و سیاسی، یک نگاه اعتقادی، اجتماعی و سیاسی عمیق و در نتیجه قدرت تحلیل بالایی داشتند. یعنی اگر دانشجویی با محور انقلابی عمل میکرد و معروف به حزباللهی بود، باور و نگاه اعتقادی او به اندازه نگاه سیاسیاش عمیق و تحلیلی بود و تلاش راسخی برای حفظ استقلال خود و تلاش برای رسیدن به قدرت به هر قیمتی واقعاً در آنها وجود نداشت. اما متأسفانه از نیمه دهه ۷۰ ما همچنان پوسته جریان دانشجویی را پرهیاهو و فعال میبینیم اما از عمق در این فعالیتها خبری نیست. بطوری که ما با دانشجویانی طرف هستیم که فعالان سیاسی و چهرههای اثرگذار معاصر خود را نمیشناسد. اگر از یک لایه ظاهری اولیه بگذریم، واقعاً شناختی از عمق و اشخاص لایه بعد ندارد و روحیه و توان فکری و جریانسازی را ندارد. مسئله مهم دیگر هم این بود که در ابتدای انقلاب و در آغاز جنگ تحمیلی روحیه جهاد و مبارزه و شهادتطلبی و تلاش برای حاکمیت مبانی اسلامی بسیار در بین جوانان حاکم و پرشور بود و کمتر کسی به مطامع دنیوی و کسب قدرت به هر قیمتی فکر میکرد. ولی کمکم طبع کسب قدرت وارد خوی خیلیها از جمله جنبش دانشجویی شد و خب احزاب سیاسی هم که کاسبکاری را بلد بودند، متوجه شدند که از این نیروی جوانی و شور حاضر در دانشجویان میشود با معاملههای کوچکی استفاده کرد. در نتیجه این جریانهای فاسد به سمت جوانهای بااخلاص و بانشاط رفتند و با حربههای سادهای انرژی این جوانان را خریدند و به فرمان خود درآوردند. به نظر من این دو مؤلفه مهم برای خلل در جریان دانشجویی است.
اصولاً امروزه دانشجویان هم کمتر میلی به فعالیت در تشکلهای سیاسی درون دانشگاهها دارند. این نگاه دانشجویان چرا بهوجود آمده است؟
این هم متأسفانه یک حقیقت تلخ است. به اعتقاد من این خروجی و نتیجه رویداد اول است. یعنی جریان دانشجویی وقتی مستقل بود از برد و باخت و نتایج ظاهری واهمهای نداشت و معتقد بود من تکلیف خود را انجام میدهم. اما از وقتی این تشکلها با جریانهای سیاسی آلوده شدند، وقتی انتخاباتی شکل میگرفت، دانشجوهای فعال در کف جامعه و دانشگاه میدیدند که تمام انرژی خود را گذاشته و دویدهاند تا فلان فعال دانشجویی مشاور فلان وزیر یا رئیسجمهور شود. خب این باعث میشد دانشجویان احساس غبن و شکست کنند. در نتیجۀ این نگاه معاملهگرانه، نگاه منفی در دانشجویان شکل گرفت که ما ابزار هستیم. این سرخوردگی شدیدی ایجاد کرد.
یک مسئله دیگر این است که وقتی جنبش دانشجویی استقلال خود را از دست داد، میزان تأثیرگذاریش در عرصه سیاسی هم کم شد و احساس کرد بود و نبودش تأثیری ندارد. این فکر که نیروها و جریانهای بزرگ سیاسی هستند که بسیار اثرگذارند و اینها در حدی نیستند که بتوانند کاندیدایی برای یک پست خاص معرفی کنند. البته تغییرات نسلی را هم نمیتوان نادیده گرفت که چه مقدار در تغییر فکر و رویه دانشجویان میتواند مؤثر باشد. لذا جمع این موارد، کار را به این نقطه رسانده که تشکلهای دانشجویی و وضعیت آنها به آن رسیده است.
در آستانه گام دوم انقلاب و فشار جریانهای ثروتاندوز برای انحراف انقلاب از مسیر خود، تشکلها و جنبش دانشجویی چگونه میتوانند رسالت خود را در حفظ آرمانها ایفا کنند؟
به نظر من هیچ راهی جز بازگشت به نقطه آغازین و شروع وجود ندارد. اگر ما روزی جریانهای دانشجویی قدرتمند در دانشگاه داشتیم، باید ببینیم و بررسی کنیم که آن تشکلها چه مؤلفههایی داشتند و آنها را در خود تقویت کنیم. یک از مؤلفهها عمیقبودن است، باید در جریانهای دانشجویی عمق ایجاد کنیم چراکه جریانهای سطحی و کف روی آب فایدهبخش و مثمر ثمر نیستند. یک مؤلفه مهم دیگر وابسته نبودن به قدرت و همچنین دنبال قدرت نبودن بود که این حالت بسیار به تأثیرگذاری و آزادی عمل جریانهای دانشجویی کمک میکند. یک مسئله دیگر که در جریانهای دانشجویی قدرتمند گذشته وجود داشت، ریزبینی و فهم دقیق مسائل بود. متأسفانه امروزه در اثر فقدان عمق و درک موشکافانه، دانشجو نمیتواند تحلیل درستی از مسائل داشته باشد و موضوع روز کشور خود را تشخیص دهد. لذا راه احیای مجدد آن جریان باشکوه و باعظمت، بازگشت به مبانی آن مسیر است و در غیر این صورت، نتیجهای جز تکرار این وضعیت و غلتیدن از دامن این جریان سیاسی به آن جریان سیاسی، بهدست نمیآید.
رهبر انقلاب در تعبیری میفرمایند: دانشجویان حتی اگر اشتباه کنند، باید در سیاست دخالت کنند. کمی درباره این جمله توضیح دهید.
باید گفت واقعاً این جمله کامل و بسیار گویا و روشنگرانه است. این جمله حکیمانه و منطقی رهبر انقلاب بیان میدارد که دانشجو جوان است و در حال مشق یک تکلیف تازه و وجه نو از زندگی خود است. خب اگر کسی بگوید که دانشجو اگر در املانوشتههای خود اشتباه کرد نباید به او خرده گرفت، حرف غلطی است؛ چراکه دانشجو نگارش صحیح را باید سالها قبل میآموخته، اما حالا که دانشجو در حال تجربه وضعیت و رسالتی نوین است باید این را در نظر بگیریم که در صورت خطا در آغاز راه نباید به او خرده بگیریم و او را به طور کل از ادامه مسیر مشارکت در سیاست منع کنیم. نکته مهم دیگر در این باره این است که همه کسانی که امروزه در عرصههای سیاسی فعالند و در مسندهای مهم تصمیمگیری قرار دارند، با همین روش تجربی و شروع از کف جامعه و دانشگاه شروع کردند. شما از بزرگترین فرماندهان دوران دفاع مقدس بگیرید تا مدیرانی که امروز کرسیهای مهم قدرت را در دست دارند. اگر دانشجویی بخواهد این مسیر را شروع کند، نیازی نیست که از یک آکادمی خاص شروع کند، بلکه راه، همین راه است و در همه دنیا هم ساری و رایج است. دانشجو باید مشق کند و شروع به فعالیت کند و با این شروع جریانی نو و خون تازهای به رگهای سیاست کشور وارد کند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.